قرآن و مطالعه‏ی طبیعت

نویسنده: استاد شهید مطهری
در عصر ما مخالفت با تفکر و تعمق در مسائل ماورای طبیعی رنگ جدیدی به خود گرفته است: رنگ فلسفه‏ی حسی. چنان که می‏دانیم در اروپا روش حسی و تجربی در شناخت طبیعت بر روش قیاسی پیروز شد.
پس از این پیروزی، این فکر پیدا شد که روش قیاسی و تعقلی در هیچ جا اعتبار ندارد و تنها فلسفه‏ی قابل اعتماد، فلسفه‏ی حسی است. نتیجه‏ی قهری این نظریه این شد که الهیات به سبب خارج بودن از دسترسی حس و تجربه، مشکوک، مجهول و غیر قابل تحقیق اعلام شود و برخی آنها را یکسره انکار کنند. این جریانی بود که در جهان غرب رخ داد.
در جهان اسلام سابقه‏ی موج مخالفت با هر گونه تفکر و تعمق از طرف اهل حدیث از یک‏سو، موفقیت‏های پی‏درپی روش حسی در شناخت طبیعت از طرف دیگر، و دشواری تعمق و حل مسائل فلسفی از جانب سوم، گروهی از نویسندگان را سخت به هیجان آورد و موجب پیدایش نظریه‏یی تلفیقی در میان آنها شد.
مبنی بر اینکه الهیات قابل تحقیق است، ولی در الهیات نیز منحصراً لازم است از روش حسی و تجربی که برای شناخت طبیعت مورد استفاده قرار می‏گیرد، بهره‏گیری کرد.
این دسته مدعی شدند که از نظر قرآن تنها راه شناخت خداوند، مطالعه در طبیعت و مخلوقات با استفاده از روش حسی است و هر راهی غیر از این بیهوده است، زیرا قرآن در سراسر آیات خود در کمال صراحت، بشر را به مطالعه در مظاهر طبیعت ــ که جز با روش حسی میسر نیست ــ دعوت کرده است و کلید رمز مبدأ ومعاد را در همین نوع مطالعه دانسته است....
شک نیست که قرآن به مطالعه‏ی حسی طبیعت دعوت می‏کند و اصرار فراوانی هم بر این موضوع دارد؛ ولی آیا مطالعه‏ی طبیعت را برای حل تمام مسائلی که خود طرح کرده است کافی می داند.
طبیعت‏شناسی قطعاً و مسلماً ما را به علم، قدرت و حکمت آفریننده‏ی جهان آگاه می‏کند،
اما در همین جهت نیز حداکثر این است که ما را واقف می‏سازد به اینکه آفریننده‏ی جهان به کارهایی که در طبیعت انجام می‏دهد آگاه و بر آنها توانا است: الا یَعلَمُ مَنْ خَلَقَ و هو اللطیفُ الخبیرُ (ملک/ 14). ولی در این جهت نیز معرفتی بالاتر را از ما می‏خواهد و آن اینکه او بر همه چیز بدون استثنا آگاه است و بر همه چیز بلا استثنا توانا است: و هو علی کل شی‏ءٍ علیمٌ (انعام/ 101)؛ فهو علی کل شی‏ءٍ قدیرٌ (انعام / 17). چگونه از راه مطالعه در مخلوقات، که به هر حال محدوداند، به علم و قدرت نامتناهی واقف می‏شویم؟
حقیقت این است که مطالعه‏ی طبیعت ما را تا مرز ماورای طبیعت رهبری می‏کند. این راه جاده‏یی است که تا مرز ماورای طبیعت کشیده شده است و در آنجا پایان می‏یابد و فقط نشانی مبهم از ماورای طبیعت می‏دهد، یعنی حداکثر اثر مطالعه‏ی طبیعت این است که بر ما روشن می‏کند طبیعت مسخر و مقهور قوه یا قوه‏های مدیر، مدبر، و شاعر است. اما اینکه خود آن قوه از جایی آمده است یا نه؟ آیا ازلی و ابدی است؟ آیا واحد است یا کثیر؟ بسیط است یا متجزی؟ جامع همه‏ی صفات کمال است یا نه؟ علم و قدرتش متناهی است یا نامتناهی؟ آیا قدوس است و در حد اعلای تنزیه است و هر گونه نقص از او مسلوب است یا نه؟ آیا به هر طرف که برویم و به هر سو که بنگریم به طرف خدا رفته‏ایم و به سوی او نگریسته‏ایم؟ آیا او اول همه و آخر همه است؟ و امثال اینها... که در قرآن مطرح است پرسش‏هایی است که پاسخ آنها را مطالعه‏ی در طبیعت نمی‏دهد... قرآن اینها را به عنوان یک سلسله درس‏ها القا کرده است و از طرف دیگر به تدبر و تفکر در آیات قرآنی امر کرده است و از طرفی هم مطالعه‏ی طبیعت برای حل این معماها کافی نیست؛ پس ناچار راهی دیگر برای فهم این سلسله مسائل هست که مورد تأیید قرآن است.

منبع : اصول فلسفه و روش رئالیسم. ج 5. ‏ص 23 تا 27 الف
دسته ها : ویژه نامه
يکشنبه نهم 1 1388
X